۱۷ مهر ۱۳۸۵

بیا ، بیا ، بیا .... ـ

از دفتر های پیشین
...................................
بیــا ، بیـــا ، بیــــا



بیا ، بیا ، بیا بجویمت

به دیده آشنا بجویمت

غبار ِ شب نشسته هرکجا

بیا ، بگو کجا بجویمت

کویر و ابر ، فرش و چترِ من

چسان در این هوا بجویمت؟

بخوان طلوع را که لحظه ای

به سایهء صدا بجویمت

سکوت ِ گریه در سراب ِ چشم

به خون نشست تا بجویمت

اگرچه دل گرفت و نای من

شکست ، بی نوا بجویمت

کنون که نوشدرد ِ من تویی

من از پی شفا بجویمت

تو رودخانه ای ، مرا به خانه بر

مرا که ریگِ آب ِ جویمت

ببر مرا به سرزمین ِ مدّ و موج

که تا در آبها بجویمت

در آب های آفتاب و آینه

ز زنگ ِ شب رها بجویمت

رها بجویمت ، رها بجویمت

روان تر از صبا بجویمت

بخوان مرا که با شنیدنت

نه «من » نه «تو » که «ما» بجویمت.ـ



پاریس ، آنیر ، 1356




















هیچ نظری موجود نیست: