۳۱ مرداد ۱۳۸۶

وافــریـــادا... ـ

بــهــنـــــــــــــام

ـ«میوه ای رسیده» در سبد قاضی شرع

بهنام به کدام «خدا» پناه خواهد بُرد؟
.................................................................................
امروز پنجم فوریهء 2008 در روزنامه ها خواندم که
قاضی«عادل» شرع ،حکم قتل* بهـنــــام را تأیید کرده وهرلحظه
امکان دارد که عزرائیل ِ دستگاه عدالتِ دینی خود را به سراغ او بفرستد!ـ
دو سال پیش ازاین حادثه ای دردناک وغم انگیز برای دوکودک شیرازی پیش آمده:ـ
یکی از آنان ضربه ای خورده و مرده است ، اما دیگری که شانزده ساله بوده
و هنوز به سن قانونی نرسیده بوده، به جرم قتل غیرعمد دوسال ازسالهای نوجوانی
خود را در اسارت و اضطراب وزجر وآزار روحی و جسمی درزندان سپری کرده
و این بهای بسیار گزاف رابابت بدبیاری و فاجعه پرداخته است
تا از قرار معلوم ، در زندان به هیجده سالگی برسد و میوهء کال جانش
برای فشرده شدن در زیر دندان های حاکم شرع رسیده و آبدار شود !ـ
ظاهراً اکنون«میوه» رسیده است و درسبد قاضی«عادل اسلام پناه» نهاده شده.ـ
آیا در جامعه ای که عدالتخانه اش تنها به اتکای سنت یا خرافه یا سیاست دینی
و دین سیاسی به وسیلهء چند صد آخوند بی سواد قسی القلب اداره می شود
و امر بسیار ظریف و پیچیده و خطیر و پرمسئولیت عدالت را که ـ به ویژه
در جهان امروزـ مستلزم آگاهی ودانش و تخصص و وجدان کاری و
شرافت شغلی انسان های مسئول و آموزش دیده و سالم و مجرب است
به مشتی ریشوی واپس مانده و نادان سپرده اند، می توان از اجرای عدالت سخن گفت؟
بهنام هجده ساله ای که در شانزدهمین بهار عمر،در اثر یک سانحهء غم انگیز
به مصیبتی بزرگ گرفتار شده و در یک درگیری کودکانه دوست وهم بازی خود را
ضربه ای مرگبار زده و اینچنین زندگی او را و آیندهء خود را تباه شده یافته ،ـ
امروز در هیجده سالگی به چه کسی پناه ببرد و «مجازات عادلانه» خود را
از کدام مرجعی تقاضا کند؟
از خدا؟
در جامعه ای که دین، قدرت سیاسی را ضبط کرده است و با خلع ید
از انسان های آزاد و بالغ و صاحب حقوق ِ یک کشور ، یک جا و همزمان ،ـ
همهء قدرت سیاسی و اقتصادی و نظامی و قضایی
و دیگر وجوه حیات اجتماعی انسانها را مصادره کرده و به انحصار خود درآورده
و به قدرت روحانی و «آن جهانی» خود افزوده است ؛
آیا می توان از«خدایی آزاد» سخن گفت و درجایگاه انسان معتقد و تنها و بی پناه
به هنگام درماندگی های بشری و در مواقع هجوم مصیبت های وجودی
از وی مددی خواست وبه «خداوندی» اوپناه آورد؟
آیا در چنین جامعه ای«خدا» و«خدائیت» اواز چنبرهء «انحصاربزرگ» بیرون است؟
انحصار بزرگی که هست و نیست انسان هارا به پای منافع سیاسی
واقتصادی «متولیان دین»ریخته و سرنوشت ِ بود و نبودِ ملت بزرگ ایران را
به مدعیان«نمایندگی خدا» واسپرده است!؟
به سخن دیگر در حکومتی که کلیهء ابعاد زندگی اجتماعی و امور اجرایی
در سیاست، در قانون گذاری، درفرهنگ ،دراقتصاد و تجارت و درقضا و داد گستری
همه و همه به مسئولیت و نظارت ومدیریت وهدایت ِ یک گروه
مدعی دین(یعنی قشر روحانی)به نام خدا و به نمایندگی ازجانب خدا
صورت می گیرد، باری در چنین جامعه ای و تحت پوشش چنین حکومتی
آیا خدای مصادره ناشده ای موجودیت دارد تا بهنام به او پناه ببرد؟
آیا آن قاضی شرع که حکم قتل کودکان زندانی را پس از رسیدن آنان
به «سن شرعی»امضاء می کند مدعی نیست که حُکم او حُکمی ست خدایی ؟
آیا این احکام قتل با نام «خدا» امضاء نمی شوند؟
آیا بدینگونه خدای حاکمان دینی ، در احکام بی شمار قتل
که به نام اعدام صورت گرفته وصورت می گیرد شرکت داده نمی شود
و دست خود را به خون قربانیان آلوده نمی یابد؟
و اگر چنین است آیا یک محکوم به مرگ می تواند از خدایی که
درصدورحکم قتل او شرکت دارد یعنی ازقاتل یا شریک درقتل خود امداد بخواهد؟
راستی آیا کسی هست که محکومین به مرگی را که با نام خدا و دین خدا
در ایران به قتل می رسند راهنمایی کند وبا آنان بگوید
تا آخرین لحظهءحیات خود را چگونه و با چه «خدا» یی تقسیم کنند ؟ـ
از کدام «خدا» کمک بخواهند یا بخشودگی و حلالیت از وی طلب کنند؟
فکر می کنم که کار «روشنفکران دینی» ـ به ویژه آنانکه هنوز و همواره
به شرکت دین در قدرت سیاسی اعتقاد دارند در این زمینه بسیار دشوار باشد!ـ
و تصور می کنم که با هزار تأسف ، محکومین به مرگ و مقتولین بی شمار
حکومت دینی هرگز پاسخ این سئوال وجودی خود را
از آنان دریافت نخواهند داشت!ـ
م.س ، پاریس 5.2.2008
......................................................................................................
ـ*ـ (این کلمه یک نام دیگری دارد که باب طبع حکومتگران دینی امروز ایران است : اعدام !!)ـ
با دیدن عکس بهنام و خواندن خبر دوباره متأثر شدم و به یاد دوبیتی افتادم
که چندماه پیش با خواندن داستان دردناک او نوشته و روی این سایت قرار داده بودم.ـ
یکبار دیگر این دوبیت را بخوانیم:ـ
وا فـــــریـــــادا... ـ

.............

ـ برای بهــنــــــــام
ـ f ــ زندانی هیجده سالهء شیرازی
....................................................................................
امروز ، در میان خبرهای ناگوار فراوانی که هست خواندم : ـ
پسری که به اتهام قتـل ِغیـر عمـــد از سن شانزده سـالگی تا

اکنون در زندان شیـراز به سر می بـرد 18 ساله شده است.ـ

ازایـن رو ، حـاکمان ، طـُعمـهء تــازه و نــورسـی، بـه سـن ِ ـ
ـ «بـلوغ شرعی» رسانـده انـد و بـر آننـد تــا بـا بـرپـا داشتن
چـوبهء دار، خون تـازه ای از جـوان ایـرانی دیگــری را بـه
جام ِ «عدالت اسلامی»ِ خود بریزند. ـ
.......ـ
ـ .. وا فــریــادا هـــزار وافــریادا ! ـ
....
دو سطر زیر به تأثیراز این خبر نوشته شد : ـ

هیجــده سـالـه مـی شــود امــروز

شانزده سـالـه ای که در بنـد است

دار بـــرپـــا کـنـیــد ای حـُکـــّــام

که خداتان به مرگ خرسند است ! ـ


م. سحر
پاریس 22.8.2007

................................................................