۱۷ مهر ۱۳۸۶

گـُفتـمـــان علیـشــــاه

دوبیتی های

مُماشات الدولهء سیادتخواه جنابِ گُفتمان علیشاه

طرح از «خاور» برای «گفتمان الرجال»ـ

نقل یا برداشت بدون ذکر مأخذ و نام «خاور» مجاز نیست

......................................................
مبارز «تا حدِ مقدور»ی اُم مو
رُکـُم، در سِلکِ نامستوری اُم مو
به تاج ِ زرنشون ِ شاه سوگند
در ایران طالبِ جمهوری اُم مو!ـ
.
مو کاندرعاشقی هم کیش ِ شاهم
چه سازُم با دل ِ جمهور خواهُم ؟
که یارِ مُشرکین ِ بُلشویکُم ؛
که دستِ مُصلحین ِ دین پناهُم
.
برای ما همین«جُمهور» کافیست
فقط اسلامی اش قدری اضافی ست
بهار است و سیاست مست و دین مست
بجو جُفتی که فصل ِ ائتلافی ست !ـ
.
مو ایرانشهر را دروازه بانـُم
شریکِ دزد و یارِ پاسبانـُم
به حمّام ِ زنانـُم ره ندادند
از آن خواهان ِ بحث وگـُفتمــانـُم !ـ
.
مو خویشُـم جُمله ابنای زمان را
زمانی گرگ را، گاهی شبان را !ـ
تو استادِ چُمــاقی ، من دیـالـوگ
بیا بـرپـا کنیم این گـُفتـمــان را !ـ
.
گرانـُم ، ارزشی هنگـُفت دارُم
که با تقوا و دانش گُفت دارُم
مو اهل ِ گـُفتمـانـُم در سیاست
بیا بنشین که حرفِ مُفت دارُم !ـ
.. ـ ................................................
بهار 2004

..............................................................................................
........................................................

دوبیتی های حضرتِ آقابالاخانِ وجیه اُلملّه * ـ

.....
قطارِ جبهه را جا می نهُم ؟ خیـــر! ـ
تو را با یار تنها می نهُم ؟ خیــر! ـ
مو که با باغبونش باجناقُم
مُصدق را به تو وامی نهُم ؟ خیــر ! ـ
.
مُصدق از مویه ، شغلُم دلیلش
که عُمری کرده یُم ذکرِ جمیلش
مو اربابُم که دارُم مرده ریگ از
جنابِ باغبونش ، دسته بیلــش ! ـ
.
اگر مو با مُصدق هم صدایُم
زبیست و هشتِ مرداد آشنایُم ! ـ
بیا و سنگکِ داغ از مو بستون
که نانوای تنورِ کودتایُم ! ـ
.
مو که اهلِ ریاست نیست خیلی ؛
به جُز ملّت ندارُم هیچ میلی !ـ
حدیثِ مِهرِ مو با نام ِ ایشون
حدیثِ عشقِ مجنون است و لیلی !ـ
.
هَلا ملّت، خوشا مِهر و وفاتو
اگر عاشق نبودُم مو صفاتو؛
نمی کردُم به پیشت خرچرونی
نمی رفتُم برایت «نوفل لو شاتو» ؟**!ـ

ـ ..................................................................................... پاریس ، بهار 2004

....................................................................................................
ـ*ـ راستش من رهبر جنبش ملی ایران یعنی مصدق را بیش از همهء بزرگمردان
تاریخ معاصر ایران(که متأسفانه نادرند) دوست می دارم و ستایش می کنم و پیدایی و برآمدن
رهبرانی چون وی را از صمیم دل برای ملت ایران آرزومندم
اما نمی دانم چرا همواره دلم می خواهد برای برخی از مدعیان که سال هاست
هوای خود رامی دمند وساز خود را می زنند این شعر حافظ را بخوانم : ـ
نه هرکه چره برافروخت دلبری داند
نه هرکه آینه سازد سکندری داند
نه هرکه طرف کُله کج نهاد و تند نشست
کلاهداری و آئین ِ سروری داند
هزار نکتهء باریکتر ز مو اینجاست
نه هرکه سر نتراشد قلندری داند *** ـ
..........................................
ـ ** ـ یکی بود ، یکی نبود... «نوفل لو شاتو» شهرک کوچکی کنار پاریس بود وآنجا ویلایی بود که
به پایگاه دشمنان ایران بدل کردند(سال 1357) وریشهء ایرانیت را از همانجا سوزاندند
و پدر ملت ایران را درآوردند!ـ
و البته یکی از مدعیان جانشینی دکتر مصدق هم به فیض زیارت این بقعهء نامبارک نائل آمد
و در فتنهء جهانسوز ملایان مداخله و مشارکت کرد و نقش خود را
در انقیاد و ارسارت ملت ایران عهده دار شد.ـ
ـ ***ـ در نسخه های تصحیح شدهء اساتید «سر بتراشد» آمده
اما «سرنتراشد» درست تربه نظر می رسد
تنها به این دلیل ساده که دعوی قلندری با نتراشیدن سر و بلند کردن گیسوان همراه است
ـ (شیادی گیسوان بافت که من علوی ام ـ سعدی
همچنان که دعوی زهد و پرهیزکاری و خداشناسی ، با رها کردن مشتی پشم
برمحاسن ناموزون و خالی از حُسن . ـ