ابیـــــــــانـــــه
............................................................
برای چـاپ این مطلب بـه صـورت «پــی دی اف»ـ
می تــوانیـــــد از ایــن نشــــــانـــی استفــاده کنیــــد
...........................................................
....................................
دیـــارانــم ، به مِهــرت پایبستم
همیشه با منی ، هرجا که هستم
بـه یــاد بوستــانهــای تو بـویـم
اگــر شــاخــه گلی آید به دستم
...........................ـ.......................................م.س. پاریس 1361
...........................................................
قصیدهء زیر نتیجهء چند بیتی است که من از روی تفنن و مطایبه در اقتفای یکی از همشهری های نطنزی خود
که در ستایش نطنز اینگونه سروده بود: «خوشا شهر نطنز و کوچه سارش ــ گلستان می شود فصل بهارش ..الی آخر»،ـ
آغاز کردم . بنا بر این ابیات نخستین ازسرشوخ طبعی نگارش یافت اما چند بیتی که نوشتم سر درد دل باز شد و سخن های نهفته ای «که از آن دیگ سینه می زد جوش » فوران کرد و آنچه را که مدتها بود آرزو داشتم تا با مردم دیاران خودم ــ که نزدیک به سی سال است از آنها دورم ـ در میان بگذارم بر زبان آمد و در جامهء این قصیدهء صدوهفتاد و اند بیتی بازگو شد . ـ
نمی شد که این سخنان در وجود و ضمیر و وجدان باقی بمانند و من وظیفه و دِین ِ خودم رادرقبال ِ مردمی که با آنان زیسته ام و از عمق وجود با آنا در پیوندم و همواره نیکروزی آنان را نیکروزی خویش و رنج و محنت آنان را محنت و رنج خویش شمرده ام ، ادا نکنم.ـ
این راهم اینجا برای اطلاع خوانندگان اضافه کنم که من خود متولد چیمه ام. این روستا در زمان تولد و سالهای کودکی و نوجوانی من از توابع کاشان بود و اکنون سال هاست که از توابع نطنز محسوب می شود. دوران کودکی و دبستان را در چیمه طی کرده ام و برای دوران دبیرستان یک سال در نطنز و دو سال درکاشان بوده ام و با محیط و روحیات و خلقیات مردم این دوشهر آشنایی کافی دارم و به ویژه بسیاری از روستا های نطنز را دیده ام و در میان مردم این روستا ها فامیل ، «خانه خواه » ، رفیق و همکلاس فراوان داشته و دارم .ـ
پدر من بازنشستهء فرهنگ است و سالها آموزگار دبستان در روستا های ابیانه ، چیمه ، ولوگرد ، تکیه و بیدهند بوده است و خیلی از درس خوانده های این مناطق با او آشنا و بسیاری با وی دوستند. ـ
اکنون در این قصیده، شده است آنچه شده است و گفته ام گوشه ای از آنچه را که می خواسته ام با مردم دیار خود در میان نهم و نظرات خود را در بارهء مسئله ای بسیار خطیر یعنی بودن یا نبودن و مرگ یا زندگی این مردم با آنان درمیان بگذارم.ـ
نیز بگویم که نگرانی بیرون از حد و شمار من در زمینهء مخاطرات اتمی و احتمال بمباران این ناحیه بسیار کهن سرزمین ما ایران از سوی قدرت های توانمند و مهارگسیختهء خارجی موضوع تازه ای نیست و من حدود سه سال پیش ضمن نوشته ای با عنوان « نامهء سرگشادهء یک شاعر ایرانی به مردم آمریکا و اسرائیل» به دولتمردان و مردم این دوکشور ـ تا آنجا که عقل ناچیز و قلم قاصرم قد می داد ـ در بارهء ارتکاب احتمالی خطای بزرگ و دهشت آور بمباران و جنگ هشدار داده ام و دهها سایت و نشریهء معتبر ایرانی آن را انتشار داده اند و من این «نامهء سرگشاده» را همراه با مقاله ای دیگر به نام «آنچه به آمریکائیان باید گفت» و نیز مصاحبه ای که بعد از آن درنشریات متعدد منعکس شده بود در کتابی به نام «نگران جنگ» در پاریس چاپ و منتشر کرده ام وهم اکنون نیز در برخی سایت ها و از آن جمله نشریه «انجمن صلح » ـ (نروژ) ـ قابل دریافت و دسترسی ست. ـ
به هر حال تا آنجا که به قصیدهء بلند زیر مربوط می شود، امیدوارم که فارغ از هرگونه سوء تفاهم و سوء تعبیری این سخنان من که با صداقت و درصمیمیت کامل و از عمق جان و از سر درد ، برآمده است مورد عنایت و توجه مردم نطنز و کاشان سایر نواحی که در مسیر مخاطرات خانمانسوز ماجراجویی های اتمی اهل قدرت و تزویر هستند (خاصه مردم اصفهان فاخر و گرانقدر)، قرار گیرد و تصور من آن است که این وظیفهء همهء درس خوانده ها و انسان های آگاه است که همسایگان و مردم شهر و دیارخود را از خطرات خانمان بر انداز وجود تأسیسات و نیروگاه های اتمی در کنار شهر و روستا و محیط زیست طبیعی و انسانی و در کنار میراث های طبیعی و تاریخی و فرهنگی آنها آگاه کنند. این حد اقل دِینی ست که درس خوانده ها و مطلع شده ها نسبت به مردمان شهر و دیار خود دارند زیرا موقعیت تحصیلی و شغلی و اجتماعی خود را به آنان مدیونند و پیشرفت و توانایی های آنان وامدار این مردم پاک و بی شیله و پیلهء شهرها و روستا هاست و درحقیقت آنهایند که مخارج و نیازهای آنان را تأمین کرده اند وآنان رابه موقعیتی رسانده اند که هم اکنون درآن و ازمواهب آن برخوردارند.ـ
علاوه براین ها دفاع از حقوق انسانی و طبیعی این مردم ودفاع از سلامت محیط زیست این مردم ، دفاع از سرزمین و میراث طبیعی و انسانی و فرهنگی خود آنان نیز هست. پس سعی آنان مأجور خواهد بود و کوشش های آگاهی بخش آنان راه دوری نخواهد رفت و خدمتی به بشریت و به وطن و سرزمین آباء و اجدادی ما ، ایران و نیز خدمت به نسل های آینده ای خواهد بود که در این مرز وبوم به جهان خواهند آمد وقصد زیستن و به سلامت زیستن خواهند داشت.ـ
البته بنا به ضرب المثل مشهور بسیار محتمل وممکن است که آدمی به خطا رود و ادراکات خود را از حقایق و از وقایع به گونه ای دریافت و عرضه کند که با دیگران همسو و همآواز نباشد یا حتی با افکار و عقاید دیگران در تضاد و تناقض قرار بگیرد . در چنین صورتی ، چنانچه در این قصیده صمیمیت و احساس و ذوق و فکر من به راه کج رفته باشند ، خوشحال خواهم شد که انتقاد انسان های صمیمی و با حسن نیت را که دستی و منفعتی در قدرت حاکم یا در برخی سیاست بازی های رایج ، ندارند بشنوم و در اصلاح نظرات خود بکوشم.ـ
نــطـــنـــــــــــزیـــّـــــــــــــــه
....................................................
سبو و جام و بستو و تغارش۱
زمستانش دل آرا چون بهارش
صفا دارد همین یک افتخارش
شود ذوقت خوش از شام ونهارش
چو اشگ چشم ، آب ِ خوشگوارش
برومند است گردو و چنارش
کنار آبدان ِ آبدارش
خصوصاً باغ انجیر و انارش
زهر قوم و زهر ایل و تبارش
نگهدارد زشـَرّ روزگارش
زشرّ دشمنان بی شمارش
که ترسم اوفتد در گیر و دارش
بلای آسمانی در یسارش
«ـ«من از بیگانگان هرگز ننالم
خدایا از خودی آسوده دارش!ـ
نژاد بدسگالش را برافکن
وزین دام بلا کن برکنا رش
که لعنت باد و نفرین بر قـُمارش
نمانَد لاله ای در لاله زارش
بمانـَد بهر ما رنج خُمارش
که ویران می کند شهر و دیارش
گـُل ِصحرایی و باغ و بهارش
مگر رحم آورد پروردگارش
در آتش اوفتد مَهد و مزارش
جهان ویران شود در انفجارش
بمانـَد تا ابد بر شوره زارش
ببارد شُعله برکوه و گدارش
ز دهشتناک شرّ شعله بارش
قطار اندر قطار اندر قطارش
هزار آفت رسد از هر غبارش
هزاران جغد بر یک شاخسارش
به جمع ِ زاغ و بانگِ قارقارش
عدم خواهد شدن داراُلقرارش
شود گر شد اتـُم آتش بیارش
به شهری گر اتـُم شد شهردارش
نپاید جز به روز احتضارش
نصیبی جز بلای ناگوارش
یـَم و کاریز و بند و جویبارش
درخت سبزو سرو سایه سارش
نهال ِسرفراز باردارش
به دامان ، طوق گل بر سبزه زارش
گـُل خودروی صحرا در کنارش
به دشت و درّهء آهو گذارش
غزلخوان در هوای سازگارش
به صحرا های پُر نقش و نگارش
به بوی مادیان ِ رهگذارش
همه راز نهان یا آشکارش
که بنشیند سرِ میزِ قـُمارش
که شهر ما بوَد میدان ِ بارش
به نام امُت ِمنّت گزارش
فقیه شهر در گوش حمارش
شما را بُرده اینک زیر کارش
نهد بنیاد، جایی جز دیارش؟
بساطِ کارگاه و کارزارش؟
چرا این شهر ما شد کشتزارش؟
چرا اینجاست جالیز خیارش؟
شود ویرانه ای در هسته سارش؟
برویاند درخت زهرمارش؟
تبه گردد به شرّ پُرشرارش؟
نماند گلستان و گلعذارش؟
روَد بر باد چون خاشاک و خارش؟
بلا آید فرود از آبشارش ؟
کند اینگونه خوار و خاکسارش؟
که می بینیم و می بندیم بارش؟
نمی بینی فریب نابکارش؟
به غیر از فقرِ اهل ِروزگارش
بساط ِ ننگ ِ او زین خاک برچین
که رهزن بُرد و شیخ ِ راهدارش
که بُردستند اعیان ِ کبارش
که باشی حق ستان و حق گـُزارش؟
خری را تا تو رأی بیشمارش،ـ
فدای روی نحس ِ ریشدارش
بیا در مسجد و بنشین کنارش
غلامش باش و بستان گوشوارش
بده رأی و برو در زینهارش
عروسی مُرده پیش ِ خواستگارش!ـ
پس آنگه زیر خیل ِ پاسدارش !ـ
که حق بگسسته از هم پود و تارش
نخواهد بود سهم ِ خواستارش
به انسان فکر کن وین شام ِ تارش
که در دامت نیابد دامدارش
مگو هرگز که گوید گـُرگِ هارش
درافتد سرنگون در چاهسارش
منه دستی به دستِ نابکارش
مترس از وحشت ِ روز شمارش
چه می گردی به گـِرد انتظارش؟
که خُسپد خوش به کاخ ِ زرنگارش
کنی دین و دل و هستی نثارش؟
به اشگ و خون فروشویی غبارش؟
بسوزی تا قیامت سوگوارش ؟
چرا دین است نام مُستعارش؟
ستم شد دین و دین شد پیشکارش؟
نهد برمنبرِ سالـوسبـارش؟
به جور و کینه سازد نامدارش؟
خرافات ِ کثیراُلانتشارش ؟
که دین محو آید اندر یادگارش؟
چه باید جز تبر بر اقتدارش؟
بساط ظلمتِ لیل و نهارش
نگهدارد زمین را بر مدارش
بنه این مُلک را در زینهارش!ـ
به دست مردمان حق گزارش!ـ
به دلسوزان ِ ایران واسپارش
پاریس21.8.2008
..........................................................
يادداشت ها: ــ
ـ۱ ــ کوزه گری ، چينی و سراميک سازی نظنز مشهور است ۲ ــ مسجد نطنز برخوردار از يک منار بسيار بلند و مشهوری ست .۳ و ۴ و ۵ ــ اوره و طامه ، طرق و طار و چيمه از روستاهای نطنز اند و در ميان آنان ابيانه بسيار مشهور است.۶ و ۷ و ۸ ــ ولوگرد از روستا های بخش چيمه رود است و وِزّه دشت بسيار زيبايی ست بالای تپه ای در کنار کوه و مُشرف بر اين روستا.۹ و ۱۰ فريزهند نيز يکی ديگر از روستا های چيمه رود است . در اين روستای زيبا چشمه ای آب معدنی هست بر فراز تپه ای کنار کوه که از زير آبدانی می جوشد که به آن «آب سرخ » می گويند و شنا در آن آبدان را برای سلامتی مفيد می دانند.۱۱ ،۱۲ ــ تکيه و بيدهند نيز دو روستای ديگر بخش چيمه رود محسوب می شوند. بيدهند درست پای کوه کرکس قرار گرفته است.هنجن از روستاهای بخش چيمه رود و نخستين روستای اين بخش محسوب است. کمجان از روستاهای مربوط به بخش برز رود است.برز و يارند و کاليجان نام سه روستاست که همراه با ابيانه ، از روستا های بخش بررز رود محسوبند . کوه سرخ اشاره به تپه ها و صخره های خاک سرخی (گِل اُخرا) است که در اطراف برز رود و کنار ابيانه قرار دارند. رنگ خاص معماری جالب و استثنايی ابيانه مديون شکوهمندی اين تپه ها و صخره های سرخ و اخرايی نيزهست.۱۳ و ۱۴ ــ سرشگ و ميلاگرد و بيدشگ و ابيازن و سُه و جَزن از روستاهای شهرستان نطنزبودند و اکنون ميمه خود يکی از شهرستان های استان اصفهان ست و سرشگ و بيدشک جزو آن شهرستان محسوب می شوند.۱۵ ــ اشاره به اين بيت مشهور از لاادری ست که می گفت:فقيه شهر بگفت اين سخن به گوش ِ حمارشکه هرکه خر شود ، البته می شوند سوارش!۱۶ ، ۱۷ ، ۱۸ ، ۱۹ ، ۲۰ ــ آران و راوند از شهرک های کنار کاشانند . بيدگل در کنار آران قرار دارد . اردهال همانجاست که مراسم قالی شويانش مشهور است. نشلج روستای خوش آب و هوايی ست در کنار کاشان. قمصر شهرک مشهور گلستان و بوستان است . نياسر منطقه ای تاريخی ست که چارطاقی باستانی آن مشهور است. باغ فين هم که مشهور تر از آن است که معرفی شود و داغدارست زيرا ديوار های حمام فين هنوز سوگوار آن ايرانمدار بزرگ اميرکبيرند.۲۱ ــ خالد آباد و باد ، دو شهرک حاشيهء کويرند که با چند روستای ديگر منطقهء باد رود راتشکيل می دهند . باد اکنون شهرستان ست . زريارتگاه « آقا علی عباس» روی شنزار های اين ناحيهء کويری اما آباد ، شهرت دارد.۲۲ ، ۲۳ــ مرنجاب ناحيهء کويری است بسيار زيبا در کنار آران و بيدگل . سيلک منطقه ای ست باستانی در کنار کاشان ،مربوط به حدود هفت هزار سال پيش.در اين منطقه کاوش های باستان شناسی بسياری انجام گرفته.۲۴ ــ بر اساس گزارش های خبری مربوط به شهرستان نطنز ، اخيراَ دست آموز و مباشر روحانيون حاکم يعنی «مقام اعلای رياست جمهوری اسلامی ايران » طی سفری به اين شهر، علاوه بر افتخاراتی که برای مردم نطنز به همراه برده بوده است ، «تخصيص يک درصد از درآمد غنی سازی اورانيوم نطنز را به مردم نطنز» وعده داده است!! روز ِ شمار يعنی: روز قيامت.۲۵ ـ کوه کرکـَس يکی از کوههای مرکزی ايران است .از نظر موقعيت جغرافيايی در جنوب نطنز ، شرق ميمه و غرب اردستان واقع است. ارتفاع اين کوه از سطح دريا به ۳۸۹۵ متر می رسد.۲۶ ــ زنهار خوار يعنی عهد شکن. پيمان شکن . قائد يعنی رهبر و پيشوا و امام .۲۷ ــ کيک زرد : اکسيد اورانيم را که به غلظت معينی رسيده باشد اصطلاحاً «کيک زرد» می گويند. از «کيک زرد» برای تهيه اورانيوم غنی شده استفاده می شود.۲۸ ــ «حق مسلـّم » شعار پر فريب و حيلت گرانه ايست از جمله حيلتگری های سی ساله استبداد دينی که هدف آن تحريک احساسات ملی ايرانيان و گرفتن تأييديهء ملی و مردمی جهت پيشبرد و تداوم سياست های ضد ملی و ويرانگر تسليحات اتمی و درنتيجه برانگيختن تحريکات بين المللی بر ضد ايران و ملت ايران است. شنيدن اين شعار فريبکار انه و سالوسی ، آنهم از زبان کسانی که سی سال آزگار است همهء حقوق حقهء ملت ايران و به ويژه حقوق انسانی و حق حاکميت ملی را به نفع عده ای ملا و همدستان ازوی سلب کرده اند ، آنچنان تمسخر انگيز است که نيازی به توضيح ندارد.۲۹ ــ ذوالفقار نام يک شمشير اسطوره ای ست منسوب به امام اول شيعيان علی بن ابی طالب که گويا کسانی در ايران مدعی اند که آن را از امام اول ، به ارث برده اند تا به نام حکومت دينی بر سر و گردن ملت ايران فرو کوبند!۳۰ ـ لوک نوعی شتر نرينه است که مست و مهار گسيخته اش غير قابل کنترل است.۳۱ ــ قوم تتار همان قوم تا تار و مغول ها بودند که به قول مورخ ايرانی : آمدند و سوختند و و کشتند و خوردند و بردند و رفتند. و باز جای شکرش باقی ست که سرانجام رفتند!۳۲ ــ درمساجد و حسینیه های اکثر روستا های شهرستان نطنز ــ لابد همانند روستا های بسياری ديگر از شهر های ايران ــ عکس نو جوانان و کودکانی آويخته شده است که در جنگ خانمان سوز هشت سالهء ايران و عراق ــ که تنها به سماجت حاکمان استبداد دينی در ايران و به ويژهء به واسطهء کينه توزی آن پيشوای غدّار تداوم هشت ساله يافت ــ در جبهه ها و روی مزارع مين کاری شده پرپر شده اند!ـ
این هـا تصـاویری هستنـد که در حسینیـهء چیمــه نصب شـده اند
تصـویر شش نوجوان و جوان چیمه ای و دو گل لاله برای معرفی دو نوجوان دیگر که لابد تصویری نیز از آنها بر جای نمانده بوده است.ـ چنان که می بینید ، تنها از یک دِه کوچک دویست خانواری ما (شاید هم کمتر) هشت نوجوان به تنور هشت سالهء یک جنگ پوچ هدیه شده است و خود قیاس کنید و تصور کنید آنچه ملت ایران درسرتا سر این خاک ازجگر گوشگان خود به راهنمایی و توصیه و تهییج ملایان به قربانگاه بی فرجام یک ماجراجویی خانمانسوز 8 ساله فرستاده بوده است.ـ
این است اسامی کودکان و نوجوانان روستای من که لابد از پشت نیمکت های کلاس درسشان برای اخذ کلید بهشت به مزارع مین کاری فراخوانده شده اند: ـ
ـ 7 کودک از یک مدرسهء سی ــ چهل نفری!!ـ..
خود قیاس کنید تعداد کودکانی که از مدارس ایران و از دامان خانواده کنندند و به هیزم تنور جنگ 8 سالهء خود بدل کردند !!ـ
وای اگر از پی امروز بود فردایی !!ـ
ـ۵ ــ محمد غلامی چیمه ۶ ــ ماشالله نجفی چیمه ۷ــ سید احمد جلالی چیمه ۸ ــ انصاری چیمـه