مدت هاست از منظومهء چاپ نشدهء « گفتمــان الرجــال»مطلبی روی این اوراق ننهاده ام
مو که در کوی جبّاران اجیرُم
به مطبوعاتِ ایران سردبیرُم
گَهی مردِ ادب ، گَه بازپُرسُم
گَهی اهلِ قلم، گَه باجگیرُم !ـ
مو که در حلقهء گارد آمدَستُم
ز دانشگاهِ هاروارد آمدَستُم
مُسلمان دکتری پشمین شمایل
به جنگِ کُفر، با کارد آمدستُم
مو دانشمندِ تکنوکراتُم ای دوست
مواجب گیرِ لات و پاتُم ای دوست
به پاسِ زندگی رفتُم به مکتب
ولی در خدمتِ امواتُم ای دوست !ـ
پزشکی ضامن ِ حفظِ حیاتُم
که در سِلکِ وزیرِ خارجاتُم
رئیس ِ صادراتِ مرگ و تعقیب
مو قصّابِ فقیهُم ، دیپلُماتُم !ـ
مو که «شایسته سالاری» ست کیشُم
مقامی طالبُم درخوردِ ریشُم
نه تنها دکتُرُم در بیسوادی
عیالِ شیخنا را قوم و خویشُم !ـ
مو بر سیما ، نقابِ خنده دارُم
پُزِ ارباب و روح ِ بنده دارُم
از آن نامردمی های گذشته
تُفی بر چهرهء آینده دارُم !ـ
نهادُم پشتِ سر با لُطف ِباری
دُهورِ بُزچرانی ، خر سواری
به یُمن ِ آیتِ«یُسرا مَع العُسر»ـ
مدیرُم در امورِ رانت خواری !ـ