۰۳ دی ۱۳۸۷

یک غزل

نگویمت که به گِردِ خطر نخواهم گشت
و گر بمیرم و از عشق برنخواهم گشت!ـ
هزار بار در اطرافِ هیچ گردیدم
بر این مُدوّر ِ باطل دگر نخواهم گشت!ـ
به گِردِ نقطه ، چو پرگار درنوشتم عُمر
بسی هَدر شدم ، اینک هَدر نخواهم گشت!ـ
در این میانه رفیقان رها کنید مرا
که صیدِ راه و اسیر ِ سفر نخواهم گشت!ـ
دلی ست بر کف و دریا روان و من با موج
چنان روان تر از اویم که تر نخواهم گشت!ـ
خبر کنید جهان را که ماهیان بُردند
مرا ، که گِردِ حریم ِ خبرنخواهم گشت!ـ
زخیر اگر کفنی گشت زیبِ پیکر ِ ما
خوشم که درخورِ تشریفِ شَر نخواهم گشت!ـ
شکسته بالی ام از آرزوی پرواز است
بگو مگرد؛ که بی بال و پر نخواهم گشت
عذابِ دربدَری مِ برم به بویهء آن
که در عذابِ دگر ، دربدر نخواهم گشت! ـ

م.سحر

13/8/2004
موناستیر[تونس]