۰۸ اسفند ۱۳۸۶

پنجره ها را به روی شب بگشائید

طرح از «خاور» است برای شعری از م.سحر
................................................
این شعر در سال 1361 سروده شده است
بیست و پنج سال ، یعنی یک ربع قرن از
وضعیتی که توصیف می شود گذشته است
بسیاری پنجره ها را گِل گرفته بودند که نبینند و ندیدند
و بسیاری هم میل در جهان بین وجدان خود کشیده بودند و ندیدند
اکنون بسیاری از آنان دعوی آزادی خواهی دارند ، اما همچنان
در پای همان بُت ویرانگر وغدّار و قهّاری به سجده افتاده اند که
کبریت ایران سوزی و ساطور نسل کُشی
در دست گرفته بود و نه از انسان پروا داشت و نه از خدا!ـ
و شگفت انگیز است که دعوی «اصلاح» دارند
و گاهی از«حقوق و منزلت انسان» نیز دم می زنند!ـ
قصد من از درج این شعر ها و تأکید بر تاریخ سرایش آنها این است
که ببینند ، اگر چشمی و بشنوند اگر گوشی و احساس کنند اگر دلی دارند
و به یاد بیاورند که بر ما و نسل ما و کشور ما چه رفت
و آنان آن روز ها در کجا بوده اند و چه می کرده اند! همین!ـ
اما گویا همچنان حکایت :صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لاَ يَرْجِعُونَ است.ــ

....................................................

پنجره ها را به روی شب بگشائید
شهر گرفتار ِ ژرف ِ چاه ببینید
سوخته در باغ ، زندگانی ِ گُل را
با غم ِ تاریک ِ یک نگاه ببینید
روی حریمِ بهار ، لشکر ِ چنگیز
خیمهء حجّاج بر گیاه ببینید
یاسمن و لاله پایمال ِ پلیدان
سبزِ چمن نیست ، فرش ِ کاه ببینید
غرقه به خون روزگار ِ سرخ ِ وطن را
چون دل ِ دیوِ ستم سیاه ببینید
دست به ساطور ، ایستاده به هر سوی
سایهء دژخیم ِ دین پناه ببینید
خاسته از داغ ِ مادران ِ سیه پوش
بر سر ِ هر خانه ابر ِ آه ببینید
هرولهء قارقار ِ فوج ِ کلاغان
غیه ِ فقیهان ِ روسیاه ببینید
بر سرِ گلدسته ها تبلور ِ تزویر
در دل ِ محراب ، دام ِ راه ببینید
با شب ِ شوم ِ امام ِ شُعبده گردان
بیضهء وحشت به شبکلاه ببینید
هرچه ازین پیش رنگ ِ شرم و شرف داشت
بر سرِ بازار ِ دین تباه ببینید !ـ
دیو نهان بود در فرشتهء دشمن
چهرهء شیطان مگر به ماه ببینید!ـ

پاریس ، خرداد 1361
م.سحر

۰۲ اسفند ۱۳۸۶

نشیدُالحمار


جناب آقای سردبیر؛
لاکن تمثال بی مثال ِ اینجانبان را اشتباهاً این بالا گذاشته اید .ـ
تصور می کنیم علت این اشتباه تنها یک تشابه اسمی بوده باشد.ـ
اگر چنین است لطفاً ما را از اتـّهام ِ شرکت در هرگونه تظاهراتِ دولتی
یا رفتن پای هرگونه صندوق رأی ، جهت ِ تأیید «وکیل ِمجلس»ـ
یا «رئیس جمهور ِ »انتصابی نظام ولایت فقیه تبــرئــه بفرمایید!ـ
زیرا اینجور خریت ها از جنس ما ساخته نیست!ـ
درود بر اصالت
در ضمن اقتصاد هم مال ما نیست
و این یک تهمت استعماری و استحماری ست
که «شیادان سیاسی ـ عبادی» به بنی نوع ما زده اند!ـ
...................................................................................................
.............................
ـ« نشیــــد اُلحـِمـــــار»ـ
بخشی ست از منظومهء «گفتمان الرجال»ـ
که در اینجا به مناسبت فرارسیدن بیست و دوم بهمن
و شرکت ِ مجدد «حضرت مغبون الملک » در«تظاهرات دشمن شکن»ـ
تقدیم خوانندگان عزیز می شود!ـ

نشـیـــد اُلـحـِمـــار
سرودِ حضـرتِ مغبـون المُلک و منکوب اُلـرّجال
و مصـدوم اُلفلات ،ـ
آمیرزا عوامقُلی بیکِ قهرمان
.......................................

.
خرُم مو ، گاهی از خر خرترُم مو
ـ«شهیدِ راهِ دین» می پرورُم مو
ـ«شهیدِ راهِ دین» می پرورُم تا
سگان را بر شکم پیه آورُم مو !ـ
.
خرُم مو ، گاهی از خر خر ترُم مو
نوای بلبل از خر می خرُم مو
نوای بلبل از خر، خوش نوایی ست
برای روزِ محشر می برُم مو!ـ
.
خرُم مو ، گاهی از خر خرترُم مو
طربناک از صدای عرعرُم مو
صدای عرعر از عرش است گویی
که آبونمان ِ پای منبرُم مو !ـ
.
خرُم مو، گاهی از خر خرترُم مو

که هردم دیده بر مــَـــه می دَرُم مو
مو هردم دیده بر مَـــه می دَرُم تا
رخ ِ جــّلاد ِ خود را بنگرُم مو
.
خرُم مو ، گاهی از خر خرترُم مو
سیاست پیشگان رادلبرُم مو
سیاست پیشگانُم سینه چاکند
که خاکِ در ولی تاج ِ سرُم مو !ـ
.
خرُم مو، گاهی از خر خرترُم مو
به زنجیرِ خُرافات اندرُم مو
خرافات و خری از یک نژادند
ولیکن از نژادِ برترُم مو!ـ
.
خرُم مو ، گاهی از خر خرترُم مو
به بازارِ خرافات اندرُم مو
همه بود و نبودُم بر طبق بی
بیا بستون ، شریعت می خرُم مو!ـ
.
خرُم مو ، گاهی از خر خرترُم مو
کلیدِ خانه و قُفلِ درُم مو
کلیدِ خانه یُم در دستِ دزدان
چو شب شد، خاکِ عالم بر سرُم مو !ـ
.
خرُم مو ، گاهی از خر خرترُم مو
به زیرِ خر سواران مُضطرُم مو
سواری می ستانند و نگویند
خرُم مو ، تا نپندارُم خرُم مو!ـ
.
خرُم مو، گاهی از خر خرترُم مو
به گاری بسته میری لاغرُم مو
غیوری ، ارجمندی ، قهرمانی
وطن سوی سعادت می برُم مو!ـ
.
خرُم مو ، گاهی از خر خرترُم مو
نجیبی ، آریایی گوهرُم مو
به مُلکِ ما چموشی ناسپاسی ست
نه از مغرب زمین ، از خاورُم مو!ـ
.
خرُم مو ، گاهی از خر خرترُم مو
به اخلاق از خرِ غربی سرُم مو
سعادت در سپاس از سروران است
از این رو در سپاس از سرورُم مو !ـ
.
م.سحر
آوریل ِ 2004 جربه [تونس]ـ

۲۹ بهمن ۱۳۸۶

بیخ گیاه سوخت

................................................................
در شهر بند مهر و وفـا دلبـری نمـاند
زیر کلاه ِ عشق و حقیقت سری نمـاند
ـ بهـــار........................................
................................................................................
................................................................................
لطفا به تاریخ سرایش این شعرتوجه مخصوص مبذول فرمایید
وچنانچه ازآزادی خواهان جدید هستید وبالای 40 و 45 سال
دارید اندکی بیشتردر آن تعمق کنید : ـ سپاسگزارم
ـ م.س...............................................
.ـ..................................طرح و خوشنویسی از م.سحر است

۲۵ بهمن ۱۳۸۶

زبان فارسی و هویت ایرانیان (یک کتاب) ـ


. ـ «زبان فارسی و هویت ایرانیان »ـ نام کتابی ست در 149 صفحه
این کتاب که مدت نسبتاً مدیدی در صندوق ِ بی اعتنایی یک ناشر ایرانی
ـ(شاید در انتظار صدور پروانه ازسوی «محافل مشاور» یا پدر خوانده های شبه فرهنگی ِ برهوت تبعید) خاک می خورد . سرانجام با دریافت «پاسخ محترمانهء» ناشر ناگزیر به صورت بسیار محدودی (20 نسخه)ـ در نوامبر
2006
به «حلیهء طبع دستکار نویسنده» آراسته و در اختیار تعدادی از دوستان قرار گرفت .ـ

بنا بر این کتاب

در اینجــــــا (جبههء ملی در اروپا)ـ
...............
یا به صورت
Word
ـ در(نشریه تلاش) قابل دریافت است . ـ
....................................................
درج یادداشت کوتاه آغاز کتاب را که توضیحات مختصری از چند و چون و محتوی کتاب در اختیار خوانندگان قرار می دهد ، در اینجا بی مناسبت نمی یابم :ـ

نخستین مطلبی که در این دفتر می خوانید در سال 1992 نوشته شد و در یکی دو نشریهء چاپ پاریس انتشار یافت .ـ
اما مقالات سه گانهء بعدی در سال جاری نوشته ودر اختیارانتشارات الکترونیکی فارسی زبان قرار داده شده اند.ـ
استقبال ِ بسیاری از نشریات معتبر فرهنگی ـ اجتماعی ـ سیاسی ـ پژوهشی و ایران شناسی ، که این مقالات را در پایگاه های اینترنتی خود درج کردند و نیز رسیدن پیام ها و تلفن های بسیاری ازچهار گوشهء جهان و از سوی صاحب نظران و ایرانیان ِ فرهیخته ، دلسوز و اهل ِ درد، مرا بر آن داشت تا باتوجه به اهمیتِ طرح و پیگیری موضوع ، ( خاصه در روزگار فعلی) به فراهم آوردن این دفتر اقدام کنم و حاصل کوشش ناچیز خود را یک جا در اختیار دوستداران قرار دهم.ـ
در پایان مقالات چهارگانه بخشی از منظومهء بلند «گفتمان الرجال» را که به صورت دوبیتی های پی در پی سروده شده ، اما هنوز فرصت انتشار نیافته است ، بر این مجموعه افزودم . زیرا این دوبیتی ها درحقیقت برای من نقطهء آغازی وانگیزه ای بودند برای نوشتن مطالبی که سرانجام به تدوین ِ گفتاری به نام ِ«دربارهء چند مفهوم » منجر شد و مقالات بعدی با عنوان های «زبان فارسی یا ملت فارس؟» ونیز «زبان فارسی ، باستان گرایی و هویت ایرانیان» هردو در واقع ادامه آن محسوب می شدند و حاصل همان درگیری های فکری و تداوم همان اندیشه هایی بودند که یک سال پیش از طرح آنها ، در قالب ِ دوبیتی ها ی به هم پیوسته، لباس شعر و طنز پوشیده بودند .ـ
به هرحال هر چهار مقاله همراه با آن دوبیتی های طنز آمیز هم اکنون در این دفتر پیش روی شماست.ـ
انتشار حرفه ای این کتاب به دلائل متعدد ، از جمله عدم آشنایی و دسترسی به ناشر ین علاقمند و عدم امکانات شخصی فعلا میسر نیست. از این رو، ناگزیر به نشر محدود آن اکتفا می کنم تا چنانچه دوستدار وعلاقمندی یافت شد و انتشارآن را پذیرفت، اختیار نشر و توزیع وسیع تر و حرفه ای تر را به همت ایشان واگذار کنم.
ـ
صالح و طالح متاع خویش نمودند
تا چه قبول افتد و چه در نظر آید


م.س
پاریس ، نوامبر 2006

۲۳ بهمن ۱۳۸۶

ده سال ِ بی امان

طرح از «خاور» برای شعری از م.سحر

این شعر را در دهمین سالگرد تسلط توحش
و تحجر و نا امنی و استبداد مطلقهء دین در ایران سروده بودم
گویا این روزها ، بیست و هشتمین سالگرد چنین فاجعه ای را جشن می گیرند
بنا بر این هجده سال ِ دیگر نیز از تاریخ سرایش این شعر گذشته است ،ـ
اما با هزاردرد و دریغ ، در همچنان بر همان پاشنه می گردد

«وه چه بیمرگ است دقیانوس !!!ـ»
م.سحر
پاریس ،12 فوریهء2008
....................

ده ســال ِبـــی امــــان... ـ
***********************
*
ده سال ِ بام و شام
شب دامگاه ِ روز
ده سال ِ کینه ورز
ده سال ِ کینه توز
*
ده سال ِ فتنه سال
ان سوی هر مثال
در واقع و خیال
از بدو تا هنوز
*
ده سال ِ دل سیاه
در بند ِ دود و آه
بی آفتاب و ماه
بی آسمان و روز
*
ده سال ِ اشگ ِ شور
نفت ِ چراغ ِ کور
تن ، هیزم ِ تنور
جان ، اخگر ِ تموز
*
زهراب ِ چشم ِ میغ
باران ِ خار و تیغ
بر عرصهء دریغ
خورشید ، نیم سوز
*
هم چشمه تلخوار
هم سبزه سوگوار
هم درفغان بهار
هم در عزا تموز
*
خون در بدن غریب
تن در کفن غریب
جان در وطن غریب
دل در حَزَن به سوز
*
زین دهشت ِ بزرگ
بر عرصهء ستُرگ
نوش ِ گراز و گرگ
عیش ِ پلنگ و یوز
*
ده سال ِ بی امان
بر سُفرهء زمان

ـ«جُـلپـاره ایست نان»*ـ
بیغاره ایست پوز
*
پتیاره ایست شب
کین باره ایست شب
خونخواره ایست شب
شبکاره ایست روز

پاریس ، 2/3/1989

م.سحــــــر
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ـ* این مصرع از شاملو ست






۱۹ بهمن ۱۳۸۶

غزل آزادی

غــــــــزل آزادی

دوست هنرمندم علی تهرانی از این غزل سرودی ساخته ، ـ
موسیقی آن را نُت نویسی کرده و در سایت «آوازهای روزانه»ـ
ارائه داده است.ـ
اجرای این سرود را به صدای خود اومیتوانید از اینجـــــا بشنوید
متن غزل آزادی اینــجـــــاست

۱۶ بهمن ۱۳۸۶

بهنام

بـهــنـــــــــــــــام