۲۹ مرداد ۱۳۸۸

پیام به « سبز امید»ـ


تصویر: روستای من
پیــــــام بــــــه « ســبــــــز ِ امُـیــــــــد »



پیام راستی از من رسان به «سبز امید»

که دشمن وطن توست این نظام پلید

قسم به خون ندا روز خوش نخواهی دید

درین حقیقت ِ خونین اگر کنی تردید

دری گشوده بر آن باغ سبز دست دروغ

مباد دوزخ نزدیکت آن بهشتِ بعید

سبوی خضر نمایان ، سرابِ آزادی ست

که قاتلان قدیمند و قائدان جدید

به جان دوست که سی ساله رفت بر میهن

بدی که سی سده تاریخ این دیار ندید

نه جز شقاوت و جهل و جنون و جنگ و جدال

نه جز شکنجه و بند و تجاوز و تبعید

امام کینه و دشنام بود در تکریم

خدای فتنه و بیداد بود در تمجید

زمین ز صاعقهء جهل در زلازل بود

وز آسمان ِ جنون رعد ِ ننگ می غُرّید

هزار بار ، هزاران درخت برکندند

هزار بار هزران تبر به ریشه رسید

هزار بار هزاران جوان به خاک افتاد

هزاربار هزران به دشت ، لاله دمید

به نام دین همه خاکستر توحشّ بود

که در فضای شقاوت به شهر می بارید

نبود آنچه نکردند و نیست آنچه نشد

هزار بار به فرمان ظالمان تجدید

نظر به همت دونان ِ بی حفاظ مدار

طبق کشان سیادت، ستمگران عبید

غلام بچه سیه سیرتان پست اندیش

دلی تباه و سری واسپرده با تقلید

اگر مراد بگوید بسوز ، می سوزند

که بندگان ِمرادند و بردگان مُرید

وطن به رُقعهء ارباب ِ امر می بندند

امام اگر بفروشد ، چه باک ، هرکه خرید !

به سوی خانهء تقدیر خویش در راهی

مهـِل که دزدِ مقدس رباید از تو کلید

فریب خضر ِ دغا پیشه ات مباد به دل

نهد که ننگ سه ده ساله را کنی تأیید

دراین سفر که تویی بی شمار یارانند

تو را ز وادی ظلمت به خانهء خورشید

مدار باک ز دشمن که بیشماران یار

ترا دهند به آزادی ِ خـُجسته نوید

چنین که دست تو را دست دوست می خواند

صلابت تو درآرد به لرزه شان چون بید

به راه یکصد و پنجاه ساله می پویی

مترس خار مغیلان گرت به پای خلید

پس از عبور زمستان ِ عصر بی فریاد

بهار میرسد از راه دور بی تردید

هزار جان جوان در کلام آزادی ست

به گوش باش کزو می رسد ندای امید!

پاریس
20 اوت 2009
م.سحر