۰۹ بهمن ۱۳۸۸

پاسخ به یک «دیندار»ـ

رباعی زیر تقدیم به شاعری که در قالب « شعر » « خود» را میفروشد
.
ای میم سحر که ضد دینت بینم
.
آکنده ز حقد و بغض و کینت بینم
.
« خود » را با « شعر » میفروشی ، تا کی
.
ای هرزه درای اینچنینت بینم
.
رباعی بالا و جمله ای که با آن همراه است ، امروز از سوی کسی که خود را «ایرانی » می نامید به آدرس ایمیل من پست شده بود.ـ
ظاهرا می باید کاریکی از آن دلقکان خود فروشی باشد که دربارگاه «مقام ولایت امر» در جامه «شاعر ولایتمدار» به آستانبوسی می روند و «احسنت و طیب الله انفسکم» تحویل می گیرند.ـ
.
گویا فرستنده ء پیام ، قصد داشته تا این رباعی مرا پاسخ گوید و از دیو سی سالهء حکومت دینی دفاع کند :ـ
.............................................
.
ای دیو که در لباس ِ دینت بینم
.
دست ستم اندر آستینت بینم
.
در قصر و اوین شکنجه کردی سی سال
.
روزی برسد که در اوینت بینم
.
................................
به هرحال فکر کردم که از دیانت و انصاف به دور است که این شخص پاسخ پیام خود را دریافت نکند.ـ
ازین رو رباعی زیر را برای ایشان فرستادم تا چنانچه بخواهند پیش ولینعمت خود بخوانند و «طیب الله انفسکم» را همراه با پاکت خون آلود ِ حاوی جیرهء ماهیانه، دریافت کنند.ـ
.....................................................
.
در پاسخ یک ضد ایرانی که پشت ما سک« ایرانی» برای من رباعی فرستاده است.ـ
.......................................
.
گر دین تو سی سال جنایت باشد
.
ضدیّت ِ من عین ِ دیانت باشد
.
مزدور تویی که ظلم را دین خوانی
.
آخر زچه از منَت شکایت باشد ؟

................

م.سحر

پاریس ، 27.1.2010