۲۰ بهمن ۱۳۸۸

بیست و دوم بهمن 88 میعادگاه بزرگ تاریخ ایران ــ بخش اول



...................................................

بهـــــــمـــــــن
کار : نقاش و گرافیست نامی ایرانی
نستور رخشانی (خاور)ـمقیم پاریس
..............................................................................
...............................................................................
بیست و دوم بهمـن 88 میعــادگـاه بـزرگ تـاریخ ایــران
................................................................
بخش اول

1


چند روزی ست که تصور وقوع جنایت برنامه ریزی شده در ایران و اعدام احتمالی جوانانی که در اسارت استبداد دینی به سرمی برند، ذهن مرا به خود مشغول می دارد . ـ
ازین رو،گاهی ازخود می پرسم که آیا روحانیت مستبد حاکم درموقعیتی هست که بتواند همچون سال های دههء شصت یک بار دیگر درایران حمام خون به راه بیندازد؟
و البته پاسخ سؤال خود را همآواز با آرزوی های قلبی خود منفی می یابم و با خود می گویم : « نه!» و برای این پاسخ منفی خود دلیل می آورم : ـ
نخستین دلیل و مهم ترین دلیل من آن است که : ـ
زیرا دیگر روحانیتی درکار نیست ! ـ
زیرا آنچه هست، یک شبکهء بدنامی ست که اگرچه همچنان به جامهء روحانیت و سوار برعراّبه سنت حوزوی مسلط و متکی بر نهاد سابقه دار وکهن مربوط به حرفهء دین است ، دیگر نه آن روحانیت پیشین ، بل قشر اجتماعی آلوده و ملوثی ست که دستی درخون و دستی در فساد غارت و خیانت دارد، اگرچه همچنان نام روحانیت بر اوست ودعوی گستاخانهء نیابت امام زمان و جانشینی پیامبر با او . این قشر حکومتگر سی ساله ، اگرچه اکنون نیز خود را «روحانیت» می نامد ، با اینهمه این نام معادل و مرادف شده است باویژگی های گروهی که دیگر چندان آبرو وحیثیتی برای صنف و فرقهء روحانی باقی ننهاده اند، تا جایی که حتی آن تعداد معدود انسان های نیالوده ای که در این لباس یافت می شوند نیز ، بواسطهء وجود حکومت ملایان، ازحرمت و اعتبار افتاده اند و در میان مردم ایران دیگر برای آنان جایگاه باعزتی باقی نمانده است. ـ
حال آن که در سال های نخست انقلاب ، روحانیت درایران ، به درست یا به نادرست ، جلودارجامعه بود وهدایت جنبشی را برعهده داشت که به نام دین و با وعدهء آزادی و عدالت و راستی و اخلاق و با دعوی امحاء انواع پلیدی ها و برآوردن همهء آرزوهای مادی و معنوی مردم ــ چه این جهانی وچه آن جهانی ــ پا به میدان تاریخ نهاده بود.
در آن روزها جامعه طغیان زده و دگرگونی طلب ایران ، سرنوشت خود را به کسانی وانهاده بود ، که تا آن تاریخ ، حد اقل در محدودهء حافظهء نزدیک ملت ایران ،خونی نریخته بودند و خلاف غیر قابل گذشتی نکرده بودند و از این مهم تر پیشوایی آنان برعهدهء پیرمردی وانهاده شده بود که از نظرگاه سیاسی، اعتماد مردم را جلب کرده و ازنظرگاه معنوی نیز، طی سی سال تدریس در حوزه های علمیهء قم و نجف توانسته بود به چهرهء فرهمندی بدل شود. ـ
به ویژه آن که مدرس فلسفهء اشراق بود و آثار ملا صدرا را تدریس کرده بود و اینچنین وانموده بود که با عارفان حشر و نشری دارد و اهل شعر و غزل و پروردهء فرهنگ بی آزاری و رواداری عرفای بزرگ ایران و شاگرد مکتب عشق و محشور با مولوی و سعدی و عطار و شبستری و سهروردی ست. یعنی باعرفای بی آزار همدل و همزبان است و نه با متشرعین ریاپیشهء بدکردار! ـ
ازین رو سوء ظن ایرانیان را بر نینگیخته بود و کسی تصور نمی کرد که پشت آن چهرهء مردانه و زیبای روحانی کهن سال، فرد خونریز قسی القلب کینه توز و دروغگویی تعبیه است که نه به سعادت بشر می اندیشد و نه دلی در گرو میهن دارد. هیچکس چنین تصوری از سید روح الله خمینی نداشت. ـ

2

در طول سده ها و هزاره ها ، مردمانی با روحیهء شرقی در سرزمین هایی می زیستند که خشونت اقلیمی و تابش تند آفتاب و ناخن خشکی ابر وموقعیت سیاسی ـ جغرافیایی پرمخاطره و رنجبار، آنان را در تقاطع برخورد ها و هجوم قبایل و تیره های وحشی و نیمه وحشی دور ونزدیک قرار داده بود. و بدینگونه پایی بر خاک و دستی بر آسمان و نگاهی به آن سوی جهان محسوس داشتند و همواره در انتظار ظهور منجی، به خدایان و ارواح واجنه و فرشتگان و نیروهای خیالی ماوراء بشری چشم دوخته و دست انابت به امید اجابت بر درگاه آن « ندانم چه ی هرکه هست » برداشته بوده اند. ـ
باری چنین مردمانی روزی از روزهای اواخر قرن بیستم چشم باز می کنند و می بینند و می شنوند که در بوق ها و کرناهای مدرن بین المللی دمیده می شود که : « آنچه قرنها نایاب بود، رسید و رهبر انقلاب ایران آیت اللهی (نشانهء خدا) ست که سالها به نجف اشرف تبعید بوده است و در راه آزادی مردم ایران تلاش میکرده و بر ضد استبداد شاه قدم برمی داشت و بانفوذ استعمار در ستیز بوده است ، هم اکنون درآستانهء آن مدینهء آرمانی ایستاده است ! وان یکاد بخوانید و در فراز کنید!» ـ
پیداست که چنین ملتی عکس منجی منتظر خود و چهرهء« الِف قـّد» *، هزاره ای خود را در ماه خواهد دید، به ویژه آن که بخش مهمی از جامعهء روشنفکری و سکولار و در میان آنان، جمعی از ازکمونیست های ناخدا پرست هم بدلائل سیاسی یا ایدئولوژیک یا به دلیل سرسپردگی به سیاست های کشوری بیگانه، نردبان نهاده و به بام ها برشده بودند تا چهرهء ملایی را که اینک به« امام » بدل شده و عدد ائمّه ی اثنی عشریه را به رقم سیزده رسانده بود ، درماه تماشا کنند. ـ
البته پیداست که در چنین وضعیت تاریخی و با وجود چنین زمینهء روانی و ذهنی و فرهنگی و اجتماعی تصورمردم برآن است و بر آن بود که پیشوای آنان یک سره از بارگاه عرش کبریایی به فرش خاکی فرود آمده ، واز نجف به پاریس و از پاریس به بهشت زهرا طی الارض کرده است تا آرزوهای چندین قرنی آنان را برآورده سازد.ازین رو، وی قهرمان برکشیده ء جامعه ایران و نجات بخش جمعیت بسیط و نامنسجم و توهّم زده ای از اکثریت عوام و بسیاری ازخواص ایرانی به شمار می آمد و ازهرگونه کژی و ناراستی عاری و پیراسته می نمود زیرا از جایگاه وموقعیت انسان کاملی که عرفای ایرانی از آن سخنها گفته بودند برخوردارشده بود و در وجود فرهمند وی ضعفی و درهدف ها و انگیزه های مبهم و ناروشن وی سوء نیتی دیده نمی شد یا دست کم بینایی ملتی که به واسطهء بازی های پیچیدهء روزگار و چشمبندی ها و تردستی های ایدئولوگ ها ونظریه پردازهای جاه طلب و سیاستگران میانمایه و فرصت طلبان بوقلمون صفت به درجهء امت تنزل یافته و مأموم و مفتون امام نورسیدهء خودشده بود، از دیدن ابعاد پنهانی حقیقت تلخ قاصر بود ازین رو برای تأیید و توجیه یا نادیده انگاشتن خطاهای بزرگ و حتی جنایت های غیر قابل تصور وی آمادگی داشت. نگاه ملتی که به امت تنزل یافته بود ، آنچنان به دربان عالم غیب ِ خود خیره بود که فجایع جاری بر عالم محسوس را نمی دید یا اگر می دید آنرا اقدام حق بر ضد باطل ارزیابی می کرد و حاصل دست خدا در آستین امام یا رهبر می انگاشت! ـ
بدین گونه روحانیت شیعهء ایران نماد و نماینده ای داشت که در ردای فرشتگان، برای بیرون راندن دیو، به خانهء ویران در آمده بود و با ورود پرهیجان خود به پهنهء غوغای عوام، دردل یک جوشش و هیجان انقلابی و درمیان کف زدنها و هلهله هایی که بنا به اغراض خاص سیاسی و بین المللی،ازاین سو وآن سوی جهان نثار«رهبرانقلاب» و«امام امت» می شد ، سکان هدایت تنش ها و طغیان های اجتماعی را به دست آورده و عرصهء ایران راجولانگاهی برای عقده گشایی ها و میدانی برای عرضه و ابراز آرزوهای مبهم و نا روشن وحسرت های به هم درتنیده یا کینه کشی و انتقام جویی ازشبهای دیجوراستبداد وشکست و تحقیر کرده بود و چنین بود که همگان را با سخنانی که حلاوتی موقتی اما مسموم داشت ، سرمست می کرد و با جملاتی از نوع «من توگوش این دولت می زنم» توگوشی خوردگان تاریخ را به وجد می آورد و آنان را در اوج لذتی غریزی به سفری وهم آلوده و جادویی درعوالم خلسهء اجتماعی و سیاسی می فرستاد . ـ
پیداست که« منجی کبیر» ی ازین گونه ،هیچ گردی به دامن کبریائی اش نمی نشیند، خاصه در وضعیتی که سنت وصنعت ریشه دار امام سازی و معصوم پردازی ایرانیان، جان و رمقی نو یافته و به روحانیت شیعه فرصتی مناسب داده بود تا برای کسب موقعیت های سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و تسخیر انحصاری همهء امتیازات کشوری و لشگری ، دورخیز بردارد. زیرا باد مراد می وزید و زمانه همه آلات و ابزار لازم را برای واقعیت بخشیدن به خواب و خیال و رؤیاهای دور و دراز این قشر ریاکار و خدعه گر** در اختیار آنان نهاده بود.ـ
باری ، چنین رهبر فرهمندی یافته ای ، می توانست به جادوی پیشوایی استثنایی خود ، بسیاری از غبارهای نا ستودنی وبسیاری از نامقبولی های صنف ملایان شیعه را ازمیان بردارد یا نامرئی کند و به زبان دیگر، آب پاکی برآنان بریزد وتا حدود زیادی صنف روحانی را ـ به ظاهرـ ازانواع کج روی ها و بی خردی ها وخرافه پرستی ها وعیب ها بپیراید یا معایب و رذایل آنان را در ردا و جامهء آرمانی و موهوم آن «دین سیاسی شده و انقلاب زده» ای مستور دارد که سیال و ویرانگر برمعابر و گذرگاهها و در دهلیزهای پیچ در پیچ جامعهء متوهم ، غران و دمان به راه افتاده بود . ـ
وچنین بود که به ناگهان ملایان برای خودشان کسی شدند. و یک شبه ، روضه خوان دو تومانی سردار لشگر تظاهرات ملیونی شد. ـ

3

باری ، روحانیت شیعه از سال 1357 تا 1367 از چنین موقعیت اجتماعی و روحی و سیاسی برخوردار بود و آن هالهء تقدّسی که گرد سر رهبرانقلاب حضور مُمتد دهساله داشت وی را هم ازکرامت خود بهره ها می داد . زیرا اکنون دیگر امامی موجود بود که بر امتی فرمانروایی داشت و در جایگاه یک لیدر حزب سیاسی ـ شیعی ، به یک معصوم مقدس و اسطوره ای پرستیدنی و نیمه خدا بدل شده بود .ازین رو آن نیروی جادویی و فرهمندی، همچون گرد افشانی درختان در بهار ، از فراز سر پیشوا به سراغ ملاهای دیگر هم می رفت و بخشی و بهره ای از خود را همچون فیض روح القدس به آنان می بخشید و شاخ عقیم آنان را نیز ازخود بارور می ساخت و بدین طریق، حواریون و کمربستگان و دستبوسان خود را ابهت و اعتبارارزانی می داشت و بسیاری از ملایان همکار و همدست و همکاسه و هم پیمان خود را که اکنون دیگر قاضی شرع شده بودند و تفنگ و مسلسل بر دوش داشتند و وزیر و وکیل بودند و مجالس را تسخیر کرده بودند و پاسدارخانه ها را اداره می کردند و امنیت کده ها و شکنجه گاهها را به سر انگشت قساوت و الهیات می چرخاندند، از« انوارتطهیرگر» خود برخوردار می ساخت و روضه خوان هایی را که به میز ریاست گره خورده بودند و کمر وزارت بسته بودند و به کرسی صدارت نشسته بودند معنویتی سیاسی و کرامتی حکم فرما و اقتداری بی چون و چرا عنایت می کرد و رعبی از آنان دردل رعایا بر می انگیخت که مپرس .
درچنین روحانیتی دیگر یک تغییر کیفیتی حاصل شده بود و ازین پس او نه ازجنس ملای «اهل علم» پیشین بود و نه ماهیتی سرشته از معنویت و اخلاق و دین دروی یافت می شد ، بل به طبقهء برگزیده و برکشیده ء حکومتگری بدل شده بود که چنگال خونین در شریعت فرو برده بود وصاحب زور و زر و احتشام واعتبار دنیاوی شده بود وبه خرج ملت ایران برمدرن ترین خودروهای زرهپوش سواربود و خیل مسلسل بندان به گرداو حلقه می زدند تا وجود رعب آوراو را ازچشم زخم دشمنان پاسداری کنند . ـ
او دیگر نه آن روضه خوان پیشین بلکه مقام مقتدر ومحتشمی بود که به اموال مصادره شدهء مردم تسلط یافته بود و کلید انبارهای ذخایر ارزی مملکت و سرچشمه های عِرضی مردم و منابع ارضی کشوری بزرگ و غنی به نام ایران را به دست آورده بود تاجیب های گل و گشاد و پر ناشدنی خود را به سرعتی برق آسا بینبارد. ـ
به هر حال این زور و زر و نیروی سیاسی نظامی امنیتی ومالی نودولتان روحانی برای حفظ و تقویت بنیان های قدرت و حاکمیت خود به پشتوانه معنویت وایمان کهنسال مردم ، نیازمند بود و از منابع لایزال آن ارتزاق می کرد.
جهان می خورد و مشروع می خورد، آتش جنگ برمی افروخت و به باد شرع شعله ورمی ساخت. شکنجه می کرد و مشروع می کرد. گروگان می گرفت و مشروع می گرفت. بمب در کوچه و بازار شهرهای جهان می نهاد و مشروع می نهاد سر می برید و مشروع می برید .غارت می کرد ومشروع می کرد. ـ
بدینگونه انواع رذالت ها مشروع بودند و مسئول همهء جنایت های سیاسی و نظامی ، شرع انور بود، زیرا فقیه و امام حاکم ، به قاطبهء ملتی که ملیت و ایرانیتش را به نفع اسلامیسم سیاسی مصادره کرده بودند باورانده بود که برآن است تا او را به حول و قوهء الهی وتحت توجهات ولی عصر وامام غایب ـ به زبان خوش یا با تپانچه و پس گردنی ـ به وادی رستگاری دنیوی واخروی بفرستد، ازین روهرآتشی که می سوزانید، آتش شرع بود. ـ
و چنین بود که همهء دستاوردهای تکنولوژی مدرن را درعرصهء فنون قتال و سرکوب به مدد دلارهای نفتی فراهم می آورد تا بواسطهء آن ملتی را کشان کشان و کُشان کُشان به بهشت موعود ِ خویش بَرَد. ـ
آن دست ها که تا آن روزگار، جز دانه ء تسبیح نچیده بودند و جزسجاده نیفکنده بودند ، اینک به مدرن ترین آلات قتل و شکنجه و ارعاب خو می گرفتند و آن بر و دوشی که جز عبا و طیلسان به خود ندیده بود به انواع مسلسل ها و تیربارهای مدرن مجهز ومزین می شد و طبقه ای نو درآمد ِ دینی ـ نظامی ـ جنایی ـ قضایی ـ سیاسی ـ اقتصادی یعنی هیولایی محصول مشترک سنت شرقی و مدرنیتهء غربی شکل می گرفت تا برای سالهای متمادی درپایتخت ایران روی پرچم کشورهایی که در نقش دشمن فرضی ظاهر می شدند ، رژه برود و مرگ بر این و مرگ بر آن بگوید. ـ

4

چنین روحانیتی که اینک اختیار تام و تمام قدرت سیاسی ـ نظامی ـ مالی را به نام ولی فقیه از آن ِ خود ساخته بود و از طریق سیاهه ای که به انواع لطایف الحیل، زیر نام قانون اساسی و به نیروی جادویی تکلیف شرعی به تصویب و تأیید « امت » مرعوب ومتوهم رسانده بود، دیگر آن روحانیت پیشین نبود. ـ
نهاد و نمایندگان چنین نهادی اینک به قدرت دهشتناکی مبدل شده بودند که دستی درعرش و اراده ای بر فرش داشتند و برای نخستین بار درتاریخ ایران، قدرت دینی و نیروی روحانی و معنوی علمای دینی و مباشران و منادیان ایمان مردم ، به قدرت قاهرهء سلطانی ونهاد استبداد دیرپای شرقی پیوند خورده بود. ـ
اگر روزی متفکری ایرانی و مسلمان همچون خواجه نظام الملک طوسی گفته بود که : « مُلک همه سلطان راست»***، اینک قانون اساسی حکومت ملایان درایران می گفت که:« ملک و دین و خدا و دنیا و آخرت همه فقیه راست یا «امام» را یا «مقام ولایت امر» راست» . واین یک تغییر عظیم کیفی در نهاد حکومت بود حاصل ، یک اتحاد نا خجسته و ارعاب انگیز دین و دولت به رهبری ملایی که جمعی از هم حجرگان به او درجهء اجتهاد داده بودند و مس ِ حجة الاسلامی وی را به طلای خالص آیت اللهی بدل ساخته و مقام فقیه وصدرالفقها را به اواعطاء و امامت را هم که یکی از اصول تشیع بود و هزار و سیصد سال به دوازده تن منحصر و مربوط می بود ، به سائقهء نقش سیاسی وی و به انگیزهء امری سیاسی همچون مدال افتخار به وی ارزانی داشته و به گردن او آویخته بودند.
چنین قدرت هولناک بی مرز و عنان گسیخته ای پیداست که نیازمند به مشروعیتی هم ارز و هم پایه با خویش است ونیروی مشروعیت بخشی ازین گونه درکشوری همچون ایران ، هرگز نمی تواند ، جز بر سنت ریشه دار دینی تکیه زند و جز از منابع زوال ناپذیر و سفره های گسترده یا برچیدهء زمینی و زیرزمینی آن تغذیه کند. ـ
کوتاه آن که میراث کهنسال دین و تاریخ چهارده قرنی اسلام (تسنن و تشیع هردو) تنها مرجع و منبع برای اکتساب و استخراج این مشروعیت خطیر بود. ـ
چنین بود که روحانیت حکومت یافته درایران خود را صاحب و متولی انقلاب بهمن می دانست و با چنین دعوی انحصارجویانه ای باقی ایرانیان را ـ که خود منشاء و مبداءآن حرکت بزرگ سیاسی و اجتماعی بودند ـ باغی و یاغی و ضد انقلاب می شمرد ، و بی هیچ عذاب وجدانی ، نیابت از آسمان و سیاست بر زمین و وراثت برسر زمین ومیهن ایرانیان را حق انقلابی و درخور شأن و مرتبهء خود می دانست و بس. ـ
در همین مسیر و درجهت استحکام چنین بنایی بود که مقام و شئونات سنتی و دینی خود را هم از نردبان قدرت تا آنجا که توانسته بود بالا برده بود و مستقیما به عرش کبریایی پانهاده و مدعی نیابت امام زمان بود و خود را بی واسطه ، برخوردار از فیوضات ربوبی وانمود می ساخت و قدرت ویرانگری را که به دست آورده بود، رحمت خدا وعنایت رسول خدا وعطیهء ائمهء دوازده گانهء دین می دانست. ـ
و چنین بود که ازین «منابع فیاض مشروعیت بخشنده» ، تا آنجا که نفس داشت ، برداشت می کرد و گاو مقدس تشیع علوی را تا آنجا که می توانست، می دوشید و شیر مشروعیت دینی را خرج حکومت جابرانهء ملایانی می کرد که دیگر نه بنا به خواست خدا، بلکه به تیغ ِبیدریغ ِ اوباش و به ساطور قساوت موجوداتی حاکم بودند که جزبه حراست ازمنافع خود و جز به پاسداری ازموقعیت بادآوردهء خود نمی اندیشیدند و این موقعیت را تکلیف شرعی و خدایی و قانونی خود برای« حفظ نظام» و «حفظ حکومت مقدس اسلامی» نام نهاده بودند. ـ

اگر وطن همه در آتش است نندیشد
کس از میانهء آنان، مگر به حفظ ِ نظام.
(م.سحر) ـ
ادامه دارد
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــتـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یادداشت ها
*
به هراَلفی، الِف قدّی درآیو
الِف قـّـدُم که در اَلف آمدستـُم
این بیت منسوب است به باباطاهر و بیانگر اندیشه های هزاره باوری یا میلناریسم در ایران است . بر اساس این باور، مردم گمان می برده اند که در هر یک هزار سال ، نجات بخشی رخ می نماید و پا به میدان می نهد تا انسانها را به رستگاری سوق دهد. ـ
**
تقیه کردن و مکر کردن یک روش پسندیده و یک اصل مشروع و پذیرفته در میان روحانیون شیعی ست.
رهبر انقلاب اسلامی پس از کسب قدرت ، مدام ، آیهء «مکرو ومکر الله والله خیر الماکرین» را تکرار می کرد وبا تکیه بر این عبارت قرآنی ، خدا را مکار می نامید مکر خود را مقدس می شمرد .
و در جواب آنها که می گفتند حصزت آیت الله شما در پاریس حرف دیگری می زدید! ، پاسخ می داد: «لکن مکر می کردیم و تقیه می کردیم». ـ

***سیاستنامه : خواجه نظام الملک طوسی