بامنی آنجا که چشمه سار به جوش است
دل زگذرگاه ِ نور ، نغمه نیوش است
با منی آنجا که آسمان بلورین
راز دلم را زساز زُهره به گوش است
با منی آنجا که کوچه های بهاری
چارق ِ گستردهء شکوفه فروش است
با منی آنجا که فرش روشن مهتاب
موطن ِدلداگان ِخانه به دوش است
بامنی آنجا که ناکجا تر آن نیست
پیک غریبی ، پیام دار سروش است
پنجره گوید که پیش پای حضورت
می گذرد سایه ای و کوچه خموش است
بال کبوتر به بام خانه میفکن
رؤیتِ این نامه را نه تاب و نه توش است
پاسخ دل را ز دل شنو که به جامش
آنچه به لب می بری ، عُصارهء نوش است
نیست جز این نغمه هام در بُن مضراب
کامده از چنگ جان و بربط هوش است
9.3