۰۹ اردیبهشت ۱۳۸۹

این فاصله ها ـ یک غزل در پنج رباعی




این فاصله ها


این فاصله ها که در میان من و توست

خطـّی ست که باروی جهان من و توست

خود می دانی که از میان بُردنشان

آن سوی تر از مرزِ توان ِ من و توست


از عشق سخن گویی و بسته ست دلت

چون من به میان خون نشسته است دلت

گر دم نزنی ، شکسته بینی دل من

ور من نزنم دَمی ، شکسته ست دلت !ـ


من نیز چوتنهایی تو تنهایم

زان گونه که در آینه ناپیدایم

تصویرمن از نگاه من بیگانه ست

خود را به خیال روی خود می پایم


هرلحظه کویر در دلم می روید

با آبی آسمان سخن می گوید

دردا که نـَمی نمی چکاند ابری

تا جرعه ای آورَد، غباری شوید



با آن دل صاف و خوی عادل که تراست

وین سدّ ِ سدید در مقابل که تراست

زین سان ، ز تو از چه شکوه دارد دل من ؟

وز من زچه شکوه دارد آن دل که تراست ؟




پاریس
26.4.2010

م.سحر