۱۲ مرداد ۱۳۸۹

غزل دیگر

غــــــزل

نقاشی: م.یحر




یادت اگرچه دیر نشستته ست


زیبا بر این ضمیر نشسته ست


شاداب چون ستارهء روشن


بر گنبد کویر نشسته ست


گویی به روی شانهء خورشید


مرغی بهانه گیر نشسته ست


برشاخهء امید غنوده ست


در خلوتِ فقیر نشسته ست


یادت کنار پنجره ء دل


باتاج بر سریر نشسته ست


بیرون ، اگر به کام ِ سیاهی ست


شب در میان قیر نشسته ست،ـ


شادم که در کنار تو با من


آزادگی دلیر نشسته ست


.....................................................

م.سحر
پاریس 2.8.2010