۱۰ اسفند ۱۳۹۱

استقبال از غزل شهریار


















استقبال از غزل شهریار




 تا بر ایران میر ِ شیخان حکمرانی می کند

دزد بر میراث ملی پاسبانی می کند
 شهریارا روزگارانت به سامان می گذشت
روزگار ما به ما نامهربانی می کند
 بود با ساز صبایت عیش و آواز قمر
 بر مزار عیش ما خر نوحه خوانی می کند
 در بساطت بود تریاک سناتوری ولی
 بر بساط ما خجالت میزبانی می کند
 بچه های خوب آذربایجان را داشتی
 بهر ما پان تورک آذربایجانی می کند
طبع چون آب روانت بود وآغوش وطن
لیک دوری از وطن ما را روانی می کند
با همای رحمتت خوش حال و روزی داشتی
آن همای رحمت اکنون سرگرانی می کند
بود با موج ارس راز و نیازت در وطن
رود سن با ما ولی ناهمزبانی می کند
صبح زرین تو نو می شد به بالای سهند
آسمان ما ولی بی آسمانی می کند
شهریارا نوش جانت باد بزم دوستان
بزم ما بی دوستان یاد جوانی می کند
روزما رااهل دین در آتش کین سوختند
گرگ شب بر گوسفند ما شبانی می کند

م.سحر
پاریس
28/2/2013
پس از شنیدن صدای استاد شهریار که با صدای گرم خود غزل شیوایش را می خواند

از سر شوخ طبعی نوشته شد اگرچه اندکی تلخی هم در آن وارد شد. 



شعر شهریار را با صدای خود استاد در این ویدئو می توان شنید





هیچ نظری موجود نیست: