۲۸ فروردین ۱۳۹۲

ملرز ای وطن





ملرز ای وطن  
 م.سحر



تبر به دست رذیلان و لرزه نزد زمین است 

در این زمانهء بیداد ، رسم داد ، نه این است

کجا رواست بلرزد زمین به شهر و دیاری

که خانه ها همه از خشت و فقر خانه نشین است ؟


به کودکان نگر ، ای گوی خاک و بازی آنان

ملرز ، از آن که درین لرزه ها عداوت و کین است !

منه به گوشهء دلهای زنده ، داغ ِ عزیزان

ببین که شعله ء آتش میانِ خونِ جبین است

تو خاک باروری مهد آرزوست ست وجودت

سرای زیستنی ، وز تو انتظار ، چنین است 

ملرز ای وطن ، ای خاک تا به خاک نلرزد

گلی که در تو شکوفاشده ست و با تو قرین است !


ملرز تا بنلرزد بنای عشق و عطوفت

که تاب لرزه نمی آورد دلی که حزین است !

غم جهان همه در جان ماست بی که بلرزی

از آن که عصر فقیهان و دورِ  دیولعین است




پاریس 11.8.2012


با تأثر همراه با همدردی برای هم میهنانم در آذربایجان سال پیش ،  چند بیت نخستین سروده شده بود . اینک  به تأثیر از فاجعه زلزله های اخیر در  بوشهر و خاش و سراوان ابیاتی بر آن افزوده ام .




هیچ نظری موجود نیست: