۲۴ فروردین ۱۳۹۲
چند ترانه از : م.سحر
چند ترانه
............. از
م.
سحر
حال
من با تو، ماهی و دریاست
حال
من بیتو، ماهی و تور است
چه
کنم با شکوفههای بهار؟
دل
من تنگ و راه من دور است
دوستت
دارمی نخواهی گفت
مگر
آن دم که لال خواهی بود
چون
زبان دلت محال اندیش
هم
سخن بامحال خواهی بود
رد
پایت به کوچه دیده نشد
گذرت
حلقه وار بر در باد
روزت
از ما دریغ شد زین روی
شب
ما بیچراغ خوشتر باد
هستی
ما در آن حباب که بود
همچنان
اوفتاده بیمصرف
مثل
فریاد ما به حلقهء چاه
مثل
رؤیای ما به گوشهء رف
مثل
خاکستری که بر آتش
میبرد
باد یادهامان را
خِش
خِش کوچه میکشد با خویش
سایهء
امتدادهامان را
بازهم
راوی تو شد درمن
این
لبِ بسته در سکوت نگاه
عمر،
چشم است و بسته در راه است
راه
اما نمیرسد از راه ! ـ
راستی
را پرنده باید بود
که
زمینت به سوی خود نکِشد
آدمی
سرنوشت را الاک
بسته
بر تار موی خود نکشد
تلخی
زهرمار درجام است
یا
جگر میخورند مرغانت؟
عوعو
سگ به غار غار کلاغ
میفروشند
راه بندانت !ـ
گیرم
از نیستی به هست آورد
سرنوشت
تو همزبانی را
گر
توانانیی به هم سخنی
چه
توان کرد ناتوانی را؟
پاریس
۱۲/۴/۲۰۱۳
م. سحر
http: //msahar. blogspot. fr/
ترانه
نخستین سروده ۲۰۰۸ است
نقاشی:
م. سحر
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر