باران
اسید (چند
رباعی و دوقطعه)
تقدیم به زنان میهنم و به همه قربانیان اسید اسلام گراهای حکومتی
سورةالاسید
شد معجز امام
در اصفهان پدید
تجدید گشت وحی
اسلام شد جدید
از سوی جبرئیل
این آیهها رسید:
حی علی الفلاح
الفتح بالحدید
حی علی العفاف
النصر بالاسید
..................
ایاّمِ شقاوت است، ایّام ِخدا
وینگونه خدا فتاده در دام «خدا»
پنهان به عبا اسید و خنجر دارد
بدخیمِ زمان به نام اسلام خدا
تا دین به حکومت است، ایام این است
آغاز، فریب بود و فرجام این است
دیریست به دوزخیم با نام ِ بهشت
در کشور ما بهشتِ اسلام این است
وحشت به زمین، از آسمان میبارد
باران تباهی به جهان میبارد
تامنبر جهل، تخت شاهی گشته ست
اسلام، اسید بر زنان میبارد
چون معنویت که رایگان میریزد
اسلام، اسید بر زنان میریزد
تا روی زمین بهشتِ شدّاد شود
میراثِ امام از آسمان میریزد
وحشتکده را به علمِ شیک است نیاز
ملایان را به تاکتیک است نیاز
تا جهل و جنون خیمه زند بر سرشهر
دین را به اسید سولفوریک است نیاز
از تیغ، بُرندهتر اسید است اسید
دستآوردِ علمِ جدید است اسید
همسایۀ قرآن مجید است اسید
در بسط عفاف و دین مفید است اسید
آن دین که زکین تکیه به ارعاب کند
ازبخل و حسد منبر و محراب کند
با دست دنائت و رذالت به وطن
بر روی زنان اسید پرتاب کند
قومی که رسالت از رذالت دارد
حکم از کف اصحاب جهالت دارد
از ریختن اسید بر دختر وزن
درخاک وطن کجا خجالت دارد؟
آنقدر به سودِ مرگ قرآن خواندند
تا بستر زنده رود را خشکاندند
بر سی و سه پل آب ببستند اما
تیزاب به چهرۀ زنان افشاندند
اسلام آمد که معنویت بدهد
میدان به حضورِ آدمیت بدهد
قانون چماق شرع از گوهر دین
کیفیت برُد تا کمیت بدهد
..............................................
............................................................
رسول الاسید
الا ننگِ انسان، ز اعصار دیرین
چه دستی ترا، وز کجا میفرستد؟
چنین پوچ مغز ِشقی باوری را
از آفاق ظلمت چرا میفرستد؟
ترا مادرِ جهل و کین از بُن غار
چه دَد سیرتی نزد ما میفرستد؟
به ترویجِ وحشت به تجویز قرآن
کدامین دنائت ترا میفرستند؟
چو آن تیغ ِ نامردمی در کف، آیا
اسیدِ ترا هم خدا میفرستد؟
...
چو دین پیشگان گاهِ قدرت گزینند
خدا زآسمانها بلا میفرستد
نامردمتر از تو در هستی نیست
ورهست به مردمش فرادستی نیست
ای عاری از آدمیتای داعی دین
ابلیس دغا نیز بدین پَستی نیست
............................................
داعی = دعوت کننده / فراخواننده
فردای وطن شطِ ّ جنون خواهد بود
خورشید، روان به نهر ِ خون خواهد بود
انسانیت امروز به خواری دفن است
مدفونتر ازین که هست چون خواهد بود؟
شومی ت به بام تو فروخواهد ریخت
تلخی ت به کام تو فروخواهد ریخت
قطعی ست که یک روز اسیدت را خلق
در حلق نظام تو فرو خواهد ریخت
دزدید زما شیخ، خدامان را نیز
برد از دل ما مهر و صفامان را نیز
دیروز ربود آنچه بود از میهن
امروز حریم خانههامان را نیز
اوباش مسلطند بر هستی ِ ما
مستند و به عشرت از فرودستیِ ما
پَستیم که زیر بار زوریم چنین
پس دشمن ما نیست به جز پَستیِ ما
این مردم ناداشت که فرماندارند
درجامۀ اهلِ دین جنایتکارند
امروز مغول وار بتازند اما
روزی برسد که نعش بیمقدارند
قومی که رسالت از رذالت دارد
حکم از کف اصحاب جهالت دارد
از ریختن اسید بر دختر وزن
درخاک وطن کجا خجالت دارد؟
۲۱و۲۲و۲۳/۱۰/۲۰۱۴
م.سحر
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر